نمی دونم باید چی بنویسم ، حس برگشتن به یه خونه قدیمی رو دارم ، یه خونه متروکه ،
دقیقا عین فیلما وقتی قهرمان فیلم با یه حس یاس و خستگی و افسردگی برمیگرده تا دوباره زندگی کنه .
یک ماهه دارم به دلبرگ های عزیزم فکر میکنم تا بالاخره امشب دلتنگی به اوج رسید و نوشتنم گرفت.
نکته:
- نزدیک عیده
- حس میکنم از خواب بیدار شدم ، یه خواب عجیب و طولانی که هم شیرین بود هم تلخ و حالا انگار باید یه چیزایی که فروریخته رو بازسازی کنم . از جمله این وبلاگ رو و دوستی های دوست داشتنیم . دوستی ها این هفته به روز شدند و وبلاگ هم امشب باشد که رستگار شوم ...
- شدیدا تنبل شدم ، حالم از خوابیدن به هم میخوره اما بازم میخوابم
مطلبي زيبايي بود. موفق باشيد. [قلب][قلب][قلب]
درود بر شما ميتوانيد با ثبت نام رايگان در فروشگاه و قرار دان بنر هاي بازاريابي از سود فروش آنتي ويروس هاي اورجينال بهره مند شويد فروشگاه آنلاين ويژه http://www.vipbazar.ir همراه با قرعه کشي 4 سکه طلا تا آخر فروردين ماه